خاطرات شیدا و مخاطب خاص |
دیشب، یک شب خاطره انگیز بود من و شیـــــــــــــــــــــــــــدا دوتایی باهم، زیر آسمون پر ستاره ی شهر قدم میزدیم!، وای که چقدر ستاره اون بالا بود... چه شب قشنگی، آسمون صاف صاف بود راستی من و شیدا هم اون بالا یک ستاره داریم، یک ستاره ی قشنگ و پر نور، پر نور تر از همه ستاره های آسمون اسمشو هم گذاشتیم "ستاره ی شیــــــــــــدا" من که هر وقت دلم برای شیـــــــــدا تنگ میشه منتظر میشم شب بشه و برم زیر آسمون و دنبال ستاره اش بگردم هرچند دلم برای خودش خیلی تنگه، اما وقتی نمی تونم ببینمش دلم به دیدن ستاره اش خوشه خدایا: کاش همیشه کنارم باشه... کاش وقتی نیست دل آسمون مثل دیشب صاف صاف باشه... کاش اگه نتونستم چند ساعت خودشو ببینم... حداقل دلخوش به ستاره اش باشم... یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب منو می بره ته اون دره اونجا که شبا یکه و تنها تک درخت بید شاد و پر امید می کنه به ناز دستشو دراز که یه ستاره بچکه مث یه چیکه بارون به جای میوه ش سر یه شاخه ش بشه آویزون
[ شنبه 91/10/30 ] [ 7:23 صبح ] [ مخاطب خاص ]
|
|