خاطرات شیدا و مخاطب خاص |
نمیدونی چه حس قشنگی اه، وقتی می بینم که ذره ذره ی وجودم در وجود تو ذوب شده، وقتی می بینم روزی هزار بار تو خودم گم میشم و تو وجود تو پیدا میشم، وقتی می بینم حتی نفس کشیدنم بدون تو ممکن نیست، وای خدا... فقط تو می دونی چقدر دوستش دارم.................................. شیـــــــــــــــــــــــــدا، به وسعت قلب همه ی عاشق های دنیا، دوستت دارم.... یادته؟؟ قرارمونو میگم؟ قرار عشقی آسمونی؟؟ دیدی رسیدیم بهش؟؟؟ دیدی خدامون دوستمون داره؟؟؟ حالا میخوام یه قول دیگه بهم بدی.... موافقی؟ قول میدی؟ قول میدی هیچ وقت زودتر از من چشمهای قشنگ و نازتو روی دنیا نبندی؟؟ قول میدی بذاری من زودتر رو بال فرشته ها سوار بشم؟؟؟ قول میدی هیچ وقت منو چشم انتظار راه آسمون ها نذاری؟؟؟؟ تو که می دونی من حتی یک لحظه هم تحمل انتظار ندارم..... قول بده دیگه باشه؟؟ خدایا، اگه قرار باشه تنهایی آخرین سفر زندگیمونو بریم، منو زودتر بفرست سفر............ شیدا، خانوم قشنگم، همسر مهربونم، بیشتر از جونم دوست دارم...
[ چهارشنبه 92/1/21 ] [ 8:16 صبح ] [ مخاطب خاص ]
|
|