سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات شیدا و مخاطب خاص
درباره وبلاگ

من مخاطبم!، ولی نه مخاطب معمولی، یک مخاطب خاص! البته قراره خودمم یک مخاطب خاص داشته باشم! اینجا قراره خاطرات شیدا و مخاطب خاص نوشته بشه قصه ی خوشی ها و نا خوشی هاشون
موضوعات وب
آرشیو مطالب







 

چه احساسِ خوبی دارم پیشِ تو
قراره چشات همدمِ من بشه
چقدر خوبه از این به بعد خونمــــــون
میخواد با نگاهِ تو روشن بشه
تُو آغوشِ تو غرقِ آرامشم
تو رویای زیبای همیشَمی
دارم راه میرم کنارت ولی
برام سخته باور کنم پیشمی
*
بذار دستتو توی دســتای من
تمومِ غم و اضطرابم بره
تُو شبهای زیبـــای این زندگی
روی شــــونه های تو خوابم بره
نفس میکشم عطرِ آغوشــــتو
برات قلبمو زیر و رو میکنم
تو انقدر پاکی که تو چشمِ تو
خـــــدا رو دارم جستجو میکنم
*
یه عمر ، آرزوی تو رو داشتمو
دیگه خواستنت مثلِ یک عادته
هوای تو پیچیده تُو لحظه هام
تو دستات برام اوجِ امنیته
نگام کردی و عشقِ توی نگات
مسیرِ غم ها رو به این خونه بست
نمیدونم از زندگی چی بخوام
که هرچی بخوام تُو نگاهِ تو هست
*
بذار دستتو توی دستای من
تمومِ غم و اضطرابم بره
تُو شبهای زیبای این زندگی
روی شونه های تو خوابم بره
نفس میکشم عطرِ آغوشـــتو
برات قلبمو زیر و رو میکنم
تو انقدر پاکی که تو چشمِ تو
خـــدا رو دارم جستجو میکنم


[ شنبه 92/9/9 ] [ 2:4 عصر ] [ مخاطب خاص ]